مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

تولد شش سالگی

سلام به دختر نازم : یه بعدازظهر که داشتیم با هم حرف میزدیم تو گفتی مامان من تصمیم خودم را گرفتم دوتا بچه خوبه بیارم گفتم آره گفتی فامیل دخترم مثل فامیلی خودم باشه وفامیلی پسرم فامیلی باباش را داشته باشه منم خندیم گفتم خب باباش را میخوای از کجا پیدا کنی خیلی جدی بگرشتی گفتی روی دیوار خیابون کاغذ میچسبونیم که طرف مهربون باشه خوش تیپ باشه ورزشکار هم باشه. تعطیلات خرداد ماه یک هفته رفتیم رشت که دیداری تازه کنیم یه روز خاله فرانک گفت راستی ملیسا اسم بچه هات همون ایزابلا ودیارمو بود که برگشتی گفتی خاله مگه اسم دیرمو سخته که درست تلفظ نمیکنی خاله فرانک توی اون تعطیلات هم جنسیت بچه خاله فایزه مشخص شد همونی که خودتت همش میگف...
20 خرداد 1397
1418 13 10 ادامه مطلب

خاطرات اردیبهشت ماه

سلام به دختر شیرین زبونم : وقتی نمایشگاه کتاب بود شهاب وپگاه جون اومدند خونمون وتو هم خوشحال که داداش شهاب اومده  وبرات لگو خریده بودند وبعدازشام شروع کردید به درست کردن لگو که یه دفعه برگشتی گفتی بچه ها بدید من هم ترای کنم که همه ما غش کردیم از خنده قربون اون انگلیسی حرف زدنت پنج شنبه صبح که شهاب وپگاه خواستند برند نمایشگاه کتاب پگاه برگشت به من گفت خاله چیزی نمیخوای از نمایشگاه برات بگیرم گفتم نه مرسی ممنون بعد برگشت به تو گفت وتو هم در جواب گفتی هر کتابی که دیدی برام میخری هرچی هم که ندیدی برام نخر برگشتم گفتم پگاه جون اینا بچه های دهه نود هستند با کسی تعارف ندارند و وقتی هم برگشتند خونه کلی برات کتاب داست...
6 خرداد 1397
1